جمعه, ۱۵ تیر ۱۴۰۳

تحلیل روز: سقوط ارزش های انسان دوستانه در رویکرد جدید سیاست جهانی

 

 

کاج پرس - 26/ 11/ 1400

اگر عمیق و همه جانبه به مجموعه رخدادهای صحنه جهانی فکر کنیم درمی یابیم نوعی سیاست منفعت محور عرصۀ بازیگری مناسبات بین المللی را بسیار بیش از گذشته تسخیر کرده است و سیاست جهانی وارد مرحله ای از منفعت محوری شده است که در آن بخش عمده ای از ارزش های انسان دوستانه اعتبار خود را از دست داده اند و این پدیده همچنان در حال گسترش است.

گرچه پیش از این نیز همین ارزش ها حداکثر در گفتار بیان می شد و حداقل در رفتار رعایت می گردید ولی دست مایه سیاستمدارانی بود که درصد جذب بیشتر افکار عمومی و کسب رای و قدرت در جوامع و کشورهای خود بودند. ارزش هایی که لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی، خود را منادی آنان می دانست و بر جهان شمول بودن آنها تاکید داشت. ارزش هایی که به صورت محسوس و نامحسوس در بازیگری سیاسی میان کشورها تاثیری تعادلی داشتند.

رقابت های عریان و شدید عمومیت یافته در جابجائی دولت ها در قالب جمهوری خواه و دمکرات، چپ یا راست، سوسیال دمکرات یا سوسیالیست و لیبرال یا اشکال دیگری از جابجائی قدرت در چرخه دولت های مستقر یا دولت هایی که قرار است در این یا آن ائتلاف بر سر کار آیند؛ شاخص دیگری برای این تغییر رویکرد در سیاست است که لامحاله به عدم رعایت اصول و ارزش های انسان دوستانه در صحنۀ داخلی کشورها یا عرصۀ بین المللی انجامیده است.

از سوی دیگر سرگردانی و دوگانگی در افکار عمومی و نهایتا برآمد آن همچنین نزول کیفیت و بی تفاوتی وجدان های بیدار مستتر در ساختار جامعه فرهیخته و اندیشمند جهانی نیز به رغم گسترش بی سابقه هر کدام در صحنه جهانی و کشورهای مختلف موازی با دوری سیاستمداران و احزاب سیاسی از ارزش های انسان دوستانه تا حد محسوسی در عمل مشاهده می شود و کارآمدی و کارکرد موثر گذشته را ندارند.

در میان مواردی چند از منفعت محوری سیاست جهانی به اشکال مختلف، یک مصداق بارز به قدرت رسیدن طالبان، به رغم ویژگی هایی چون خشونت بی انتها، تروریسم نامحدود و بمب گذاری در مراکز آموزشی، نظامی، دانشگاه و بیمارستان با اتکاء به نوعی تعبیر نادرست از یک ایدئولوژی خودساخته است، مشخصاتی که تقریبا جامعه جهانی بخوبی می داند.

لذا باید گفت کسب قدرت سیاسی و حاکمیت بر یک ملت از سوی چنین جریان و پدیده ای تقریبا نوظهور؛ بیش از آنکه کاملا منبعث از حمایت، طرفداری و خواسته و علایق مردم سرزمین افغانستان باشد، حاصل شکاف عمیق در سیاست جهانی و دگرگونی در شاخص های ارزش گذاری سیاستی خاص و منفعت محور است که بر خلاف گذشته عاری از مسئولیت پذیری این یا آن قدرت جهانی است.

به عبارتی سیاست جهانی وارد مرحله ای از منفعت محوری شده است که در آن بخشی از ارزش های انسان دوستانه اعتبار خود را از دست داده اند و این روند در حال گسترش است. به واقع سیاستمداران و احزاب سیاسی که چند دهه گذشته برای کسب رای و قدرت و تسخیر کابینه ها در کشورهای با گرایش لیبرالیسم، موضوعات حقوق بشری در صحنه داخلی و الزام رعایت آنرا در بسیاری از کشورها حتی اقتدارگرا برای خود و احزابشان تبلیغ و ترویج می کردند به تدریج موضوع منفعت "من" یا "ما" یا "کشور ما" در این یا آن اقدام، جهت گیری سیاسی یا حمایت از یک رخداد بین المللی را دنبال می کنند.

همین است که کشوری مانند آمریکا برای رهایی از یک مخمصۀ خودساخته در افغانستان وارد مذاکراتی آشکار و پنهان با جریانی نامتعین، بی هویت، سازمان نیافته و مملو از تناقض و تضاد همچون طالبان می شود تا با انجام مذاکره ضمن هویت بخشی، کمک به سازماندهی و تمرکز آنان بتواند به عنوان آلترناتیو قدرت، آنها را جایگزین حکومتی در افغانستان کند که خود در ایجاد آن طی 20 سال و با هزینه های هنگفت نقش داشته است.

آمریکا این ماموریت را با کمک زلمای خلیل زاد افغانی الاصل انجام می دهد بی آنکه فکر کند اگر این نیرو بتواند قدرت را کسب نماید که به سهولت کسب کرد؛ چه اتفاقی برای مردم این کشور که 20 سال مشق دمکراسی می کردند رخ خواهد داد!؟

تفکر منفعت محور آمریکا در لابه لای شکاف جابجایی دولت و قدرت طلبی میان جمهوری خواهان و دمکراتها یعنی همان ویژگی ای که سیاست منفعت محور جهان به آن مبتلا شده است، توجیه گر این بود که طالبان به قدرت برسد. به واقع و در مضمون می توان گفت آمریکا اولین کشوری بود که طالبان را به رسمیت شناخت تا در سایه آن و به گمان خودش با کمترین تلفات نیروهایش را از افغانستان بیرون ببرد، این بازی که همگان متوجه سخفیف بودن آن شدند ادعاهای پیشین آمریکا به ویژه دمکراتها را در مورد رعایت اصول حقوق بشر بر باد داد.

طالبان اینک نه به عنوان یک جریان رهایی بخش بلکه جریانی خشن و تروریستی در قالب یک حکومت در افغانستان مستقر شده و منتظر است کشورهای مختلف جهان حکومتش را به رسمیت بشناسند.

باید گفت در شکاف دام چاله رویکرد جدید برآمد شده از منفعت محوری سیاست جهانی، شرایطی ایجاد خواهد شد که لامحاله کشورها هر کدام به فراخور و به بهانه منافع ملی با چند شرط فرضی و چند اگر و مگر غیر عملی طالبان را به رسمیت خواهند شناخت.

لذا طالبانی که با تروریسم، بمب گذاری، آدم کشی، قدرت اسلحه، سازش پنهانی با آمریکا، خیانت و ترس دولتمردان پیشین و بر بستر وضعیت کنونی جهان، قدرت را کسب کرده است از اصول خود عقب نشینی نخواهد کرد زیرا فقر و فائقه، گرسنگی، بیماری، حقوق کودکان و زنان و مردم افغانستان را برای به رسمیت شناختن خود به گروگان گرفته است.

طالبانی که قدرت را این گونه به دست آورده است و خود را بلامنازع می بیند، هرگز تن به یک دولت ائتلافی نخواهد داد و اگر بر فرض محال اشخاصی غیر از خود را در دولت جای دهد؛ کسانی خواهند بود که ظاهری متفاوت دارند ولی برای بهره مندی از قدرت و با شرط اعمال اصول مورد باور آنها در حکمرانی، وارد دولت طالبانی می شوند.

طالبان پس از اشباع لذت قدرت سیاسی به فکر لذایذ مادی از جمله افزایش زوجات افتاده اند بی آنکه در فکر مردم آسیب دیده افغانستان باشند که برای آنان رفاه و آسایش بیاورند. این نوع کسب قدرت و ویژگی حکمرانی بیش از آنکه ناشی از مبارزات و مشارکت مردم و یا حتی شرایط و منافع ملی باشد؛ برخاسته از شاخص های نوپدید سیاست جهانی منفعت محور است.

 

منصور انصاری

پژوهشگر سیاسی - اقتصادی

------------------------------------

به شبکه های اجتماعی ما بپیوندید:

کانال تلگرام: http://www.t.me/kajpress00

پیج اینستاگرام: https://www.instagram.com/kajpressnews

 

 

 

  

 

 

33561927783576807403

  

تمامی حقوق مادی معنوی سایت محفوظ است .